جدول جو
جدول جو

معنی چشمه ناوی - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه ناوی
(چِ مَ)
دهی است جزء بخش ایوانکی شهرستان دماوند که در 6 هزارگزی جنوب باختری ایوانکی واقع است. و 280 تن سکنه دارد. محصول این آبادی غلات، خربزه و لبنیات است و شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جوال و جاجیم. این آبادی از راه شوسه در حدود قلعه ماری راهی فرعی دارد که میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه نور
تصویر چشمه نور
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه خاوری
تصویر چشمه خاوری
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه نوش
تصویر چشمه نوش
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، چشمۀ حیوان، ماالحیاة، جان فزا، آب حیات، آب حیوان، آب بقا، آب خضر، شربت حیوان، چشمۀ خضر، چشمۀ حیات، چشمۀ الیاس، نوشاب، چشمۀ زندگی، عین الحیات، جان افزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم گاوی
تصویر چشم گاوی
گاوچشم، ویژگی آنکه چشمان درشت دارد، فراخ چشم، در علم زیست شناسی نوعی بابونه که گلبرگ های باریک دارد و شبیه چشم است، چشم گاو، چشم گاو میش، چشم بز، چشم آهو، چشم گربه
فرهنگ فارسی عمید
(چِ مَ / مِ)
دهی از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی که در 15 هزارگزی شمال خاوری خوی و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مرند به خوی واقع است دامنه ایست معتدل و 198 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی حسینخان پسر مرحوم احمدخان نوایی (ملقب به عمیدالملک) میباشد. رعیت این دهکده بیست خانوار است و چشمۀ آبی از طرف شمال غربی از میان سنگ بیرون می آید که اغلب اوقات یک سنگ و نیم آب دارد و معروف است که این چشمه چون از میان سنگ بیرون می آید به ’چشمه لا’ مشهور شده اما احتمال دارد که چون بالاتر از آن، چشمه ای که بجلگۀ دماوند جاری باشد در این طرف نیست آن را ’چشمه اعلی’ گفته اند و بعد از کثرت استعمال ’چشمه لا’ شده باشد. بهر حال این چشمه هشت خروار بذرافشان و اشجار کبوده و بید و تبریزی و بعضی درختهای میوه هم دارد. و الحق جایی بسیار باصفاست. هوایش در تابستان خوب و ملایم و در زمستان سخت است. در چشمه لا یک حمام و یک مسجد و یک آسیاست و محمدخان پسر احمدخان یک عمارت مختصرخشت و گلی نیز در اینجا بنا کرده است. در مجرای چشمه تا پایین، سنگی مشابه سنگ پا یعنی سبک و متخلخل و سفیدرنگ میباشد و چون از این جنس سنگ در اینجا زیاد است اطراف مزارع را با آن سنگها سنگ چین کرده اند و معلوم میشود که سابقاً آب زیادی از اینجا میگذشته و بعداً گل و لای بستر و مجرای آب متحجر شده. زراعت چشمه لا تخمی از چهار تا شش تخم حاصل دارد و ارتفاع چشمه لااز شمیران 800 پاست’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از خورشید و آفتاب. چشمۀ نوربخش، کنایه از روشنایی خورشید. کنایه از خور و مهر و آفتاب:
چشمۀ نور منا خاک چه مأواگه تست
که فدای سر خاک تو پدر باد پدر.
خاقانی.
رجوع به چشمۀ نوربخش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ/ مِ یِ)
کنایه از آب حیات است. (انجمن آرا) (آنندراج). آب حیات. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود، کنایه از دهان معشوق است. (انجمن آرا) (آنندراج). دهان معشوق. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود
لغت نامه دهخدا
(چِ مِ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 17 هزارگزی شمال خاوری کنگاور و 6 هزارگزی خاور شوسۀ کرمانشاه بهمدان واقع است. دشت و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات دیمی و آبی، تریاک و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’اسم قریه ای است در سبزوار که سی خانوار سکنه دارد و ساکنان قریه شترو گوسفند بسیار دارند. (مرآت البلدان ج 4 ص 230)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایرکه در 14 هزارگزی جنوب خاوری شهر ملایر و 14 هزارگزی شمال راه شوسۀ ملایر به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 95 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات وصیفی، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع قریۀ مرق کاشان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 243)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان خاده بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15 هزارگزی جنوبی راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقع است. جلگه ای است سردسیر و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات، توتون و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است ساکنین از طایفۀ خاده هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ وَ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان). کنایه از آفتاب باشد. (انجمن آرا). آفتاب. (ناظم الاطباء). مرادف چشمۀ خورشید و چشمۀ خور و چشمۀ سیماب ریز:
سنان سکندر در آن داوری
سبق برد بر چشمۀ خاوری.
نظامی.
رجوع به چشمۀ خورشید شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان که در 23 هزارگزی جنوب باختری راور و 19 هزارگزی راه فرعی کرمان به راور واقع است و 2 خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قرای ورامین تهران است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
نام کوهی و ناحیتی به هرسین
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع خزل است که در دامنۀ کوه کرد، سه فرسخ ونیمی نهاوند واقع شده و خرابه و دیم کاری است. زمین آن پست و بلند است و چشمۀ کوچکی دارد که ماهی در آن پیدا میشود و در کوه آن قوچ و تیهو و کبک وجود دارد. اهالی آب خوردن از رود خانه کاماسب برمیدارند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: ’دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 14 هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند و 8 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه کنار گاوماسیاب واقع است کوهستانی و سردسیراست و 138 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، چغندر و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ایل ترکاشوند برای تعلیف احشام به این آبادی می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 52 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع است. جلگه و گرمسیر است و 72 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’اسم یکی از دهات بلوک غار و فشاپویۀ تهران است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 236). دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران که در 9 هزارگزی جنوب باختر ری و 4 هزارگزی راه شوسۀ قم واقع است و 199 تن سکنه دارد. آبش از قنات و در فصل بهار از سیل آب رود کن. محصولش غلات، صیفی و چغندر قند، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است اما از کهریزک ماشین هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 77 هزارگزی شمال باختری خوسف بر سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف واقع است. جلگه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است در بلوک مانه که میان مغرب و شمال بجنورد واقع است’. (از مرآت البلدان، ج 4 ص 244)
لغت نامه دهخدا